دکتر محمود سریعالقلم در یادداشتی تحلیلی به ریشهیابی خصومت ادامهدار میان ایران و آمریکا پرداخته است. در مقدمه این یادداشت آمده است که حتی اگر فرض را بر حسننیت ایالات متحده و ایران جهت بهبود روابط قرار دهیم، قدرت الگوریتمها موانعی مهم را پیشروی این تلاش برای عادیسازی روابط میان دو کشور قرار میدهد.
به باور نویسنده، برنامهریزی پیشینی در حوزه سیاست خارجی (انتخاب گزینه تصمیمگیری از قبل) و همچنین، خطوط استدلالی متصلب، منجر به شکلگیری الگوریتمهای تغییرناپذیری شده که به روابط میان دو کشور شکل میدهند. نویسنده همچنین ادعا میکند که در هر دو کشور، شخصیتهای محوری تعریفکننده امنیت ملی، تفسیرکننده رویدادها و تعیینکننده سیاست نهایی، عملاً هیچ ارتباط و تجربه مستقیمی در قبال کشور دیگر ندارند. در چنین فضایی، این شخصیتها رویدادها را تفسیر میکنند، معانی را استخراج میکنند، به یکدیگر واکنش نشان میدهند، و سیاستها را از طریق تصاویر و نمادها، استعارهها، دوگانهها و در فرهنگ لغت هوش مصنوعی، الگوریتمها تبیین میکنند. در هر دو کشور، منطقه خاکستری تحلیل عمیق نادیده گرفته میشود و کتابهای سیاست خارجی نیز در تحلیل خود، تنها به چند متغیری اشاره میکنند که هیچکدام از طرفین مایل به تغییر آنها (و ساختارشکنی) نیستند.
سریعالقلم معتقد است که تداوم این الگوریتمها، تلاشهای صدها روزنامهنگار، مدیر، لابیگر، افراد خیرخواه و بازنشستگان سیاسی را که سعی در پایان دادن به جنگ 42 ساله میان ایران و آمریکا داشتهاند، بیاثر یا حداقل کماثر ساخته و دیپلماتها را به اپراتورهای این الگوریتمها تبدیل کرده است. برایناساس، نویسنده استدلال میکند که شکلگیری گفتگوهای مؤثر میان دو کشور، بیش و پیش از هر چیز، منوط به تفکر جدید شخصیتهایی است که به سیاست واقعی هرکدام از این کشورها شکل میدهند؛ اتفاقی که به دلیل تمرکز هر دو بر نگرانیهای امنیت ملی، تاکنون رخ نداده و دو طرف، منافع احتمالی بالقوه این تفکر جدید را نادیده گرفتهاند. بنابراین، او این پرسشها را مطرح میکند که آیا میتوان از چارچوب ذهنی موجود خارج شد و به درک جدیدتر و گستردهتری دست یافت؟ و اگر چنین است، کدام طرف از واقعیت دورتر است و آشتی در چه حدی امکانپذیر است؟
الگوریتمهای ایرانی
در رابطه با ذهنیت طرف ایرانی، سریعالقلم استدلال میکند که در میان گروه بسیار کوچکی از سیاستگذاران واقعی در ایران، ایالات متحده همواره با فهرستی از ویژگیهای ثابت شناخته میشود: امپریالیسم، سرمایهداری انحصاری، زورگویی، کودتای 28 مرداد 1332، دفاع از صدام در جنگ ایران و عراق، مداخلهگری، انحطاط اخلاقی، غیرقابلاعتماد، نگرش سلطهگر، بیعدالتی، توسعهطلبی و تحریمهای بیپایان. نویسنده در ادامه به این موضوع اشاره میکند که هیچکدام از اعضای این گروه کوچک، هرگز به آمریکا سفر نکرده و رهبران کنگره و مقامات ارشد تجاری، نظامی یا اجرایی آمریکا را ملاقات نکردهاند. در حقیقت و به ادعای نویسنده، این گروه کوچک عملاً هیچ درکی از پیچیدگی نظام اقتصادی ایالات متحده و طیف جهانی نفوذ آن ندارند و فهم آنها از قدرت بخش خصوصی و هزارتوی پیچیده ماشین سیاستگذاری ایالات متحده، دیوانسالاری و دادگستری مستقل در این کشور و نقش دانشگاه و سیلیکون ولی در تعیین تصمیمهای نهایی، ناقص و ناکافی است. برایناساس و به باور نویسنده، این فهم ناقص سبب میشود تا سیاستگذاران به انتخاب واقعیتهای مطابق با ساختار ذهنی خود و ردّ اطلاعات نااشنا روی بیاورند و در نتیجه فضای پرسشگری محدود میشود، پرسشهایی از قبیل اینکه: چرا یک کشور در حال توسعه، ارزیابی عینی از جایگاه خودش در نظم بینالملل ندارد و نمیتواند به جای پیگیری اهداف ایدئولوژیک یا ژئوپلیتیک گسترده، بر اولویتهای ملیاش تمرکز کند؟ تفکر گروهی تا چه اندازه این معضل را شرح میدهد؟ آیا ایران آخرین کشور در حال توسعهای است که علیه قدرتهای جهانی مبارزه میکند؟ این مبارزه چه هزینههایی را در پی داشته و دارد؟ آیا وسواس ایران در رابطه با تقسیمناپذیری حاکمیت ملیاش، برآمده از نظام سیاسی این کشور است یا فرهنگ سیاسی ایرانی؟
الگوریتم های آمریکایی
در رابطه با نگاه طرف آمریکایی اما، نویسنده اشاره میکند که در میان سیاستگذاران کلیدی در ایالات متحده، ایران با بحران گروگانگیری، حزبالله، شبهنظامیان نیابتیاش در عراق و سوریه، شعارهای ضدآمریکایی، خصومت با اسرائیل، گرایشهای ضداعراب و حمایت از تروریسم (ادعای طرف آمریکایی)، نقض حقوق بشر، عدم صداقت در مورد برنامه هستهای، احساسات ضددموکراتیک و فریبکاری (اتهامات وارده به کشورمان از سوی طرف آمریکایی) شناخته میشود. سریعالقلم ادامه میدهد که این سیاستگذاران هرگز به ایران پس از انقلاب سفر نکردهاند و با همتایان ایرانی واقعی خود دیداری نداشتهاند. این سیاستگذاران عملاً علاقهای به فهم روابط متقابل دین و سیاست، میراث مداخلات روسیه و انگلیس، تنوع و پیچیدگی قومیتی، روانشناسی یک کشور باستانی و یک پادشاهی بودن، معنای دولت در فرهنگ سیاسی، حضور دانای کل دولت، تناقض بین آزادیهای سیاسی و کشوری رانتیر، تفسیر عجیبوغریب از حاکمیت، درگیری بیپایان میان مدرنیته و دین و شکایات انباشته تاریخی در ایران ندارند.
بنبست شناختی
بهطور خلاصه، سریعالقلم معتقد است که نه ایالات متحده و نه ایران، نیازی به درک زمینه شکلگیری سیاستها در طرف مقابل، احساس نمیکنند. در ادامه، او به تحلیلها در رابطه با عواقب این نادیدهگیری برای سیاست خارجی آمریکا اشاره میکند، تحلیلهایی که کودتای 28 مرداد 1332 را نقطه آغاز چالشهای آمریکا در خاورمیانه دانسته و تصمیم آمریکا برای تحکیم نهاد سلطنت در ایران را ریشه بنیادگرایی در خاورمیانه میدانند. سریعالقلم در ادامه با اشاره به مثالهایی از تصمیم رهبران چین و هند برای گشایش نسبت به غرب، استدلال میکند که در فرآیند بازتعریف منافع ملی یک کشور در حال توسعه و اولویت یافتن رشد اقتصادی، منافع نخبگان آن کشور و نخبگان جهانی در یک راستا قرار میگیرد و برایناساس، زمینه سازش و سپس و در مرحله بعدی، تغییر پارادایمها مهیا میشود. دراینرابطه و در رابطه با موضوع روابط دوجانبه ایران و آمریکا، نویسنده مدعی است که بنبست فعلی، ناشی از درک رهبران ایران از عادیسازی روابط با ایالات متحده بهمثابه تداوم کاپیتولاسیون 1357-1332 و اصرار هیئت حاکمه آمریکا بر پیششرط رعایت ضوابط امنیتی منطقهایاش به عنوان گام کلیدی در عادیسازی روابط با ایران است. او در ادامه ادعا میکند که این بنبست و اصرار بر این ذهنیتها ممکن است تعمدی و برآمده از محاسبات استراتژیک معطوف به تأمین منافع طبقه مشخصی باشد.
سریعالقلم ادامه میدهد که از مطالعه رفتار ایران در سه دهه گذشته، میتوان به روشنی دریافت که عادیسازی روابط با ایالات متحده، منافع نخبگان حاکم در ایران را تأمین نمیکند. در توضیح این استدلال، نویسنده شرح میدهد که عادیسازی روابط با آمریکا، برهمزننده دو توازن اساسی دوگانه انقلابی ـ اصلاحطلب، به نفع دومی و جامعه ـ دولت به نفع اولی است. همچنین، او ادعا میکند که این نگرانی در میان هیئت حاکمه ایران وجود دارد که عادیسازی روابط با آمریکا به تقویت قدرت نرم این کشور در ایران منجر شود. در توضیح چرایی مطرح نبودن این نگرانی در مورد روسیه و چین و حتی اروپا، سریعالقلم به تصویر مخدوش دو کشور اول در ایران و همچنین، امکان مدیریت پیامدهای روابط با اروپا اشاره میکند.
سریعالقلم در ادامه ادعا میکند که به رغم فهم ضرورت رابطه با آمریکا به عنوان پیششرط رشد اقتصادی ایران توسط دولتهای پیدرپی، تناقض این اصل با تهدید وجودی درکشده هیئت حاکمه ایران از سوی آمریکا، مانعی بر سر راه عادیسازی روابط و گفتگوهای جامع و چندبعدی با آمریکا بوده است. نویسنده همچنین ادعا میکند که عادیسازی روابط با آمریکا، تهدیدی متوجه توانایی نخبگان حاکم در ایران برای شکل دادن به سیاستهایشان و همچنین فهم آنها از حاکمیت ملی یکپارچه (و غیرقابل تقسیم) است. در مقابل و در رابطه با فهم ایالات متحده از رفتار ایران نیز سریعالقلم با مطرح کردن این ادعا که ادامه سیاست فعلی آمریکا در محدود کردن توانایی مالی ایران برای کنش منطقهای، ایران را به یک کشور بزرگ فقیر در منطقه تبدیل میکند، به عدم درک درست طرف آمریکایی از غرور تاریخی طرف ایرانی و نبود جرج کنانی ثانی جهت اصلاح این درک غلط اشاره میکند.
در ادامه، سریعالقلم ادعا میکند که این نقص شناختی در ایران، عمیقتر از آمریکا است و ادعا میکند که هیئت حاکمه ایران تقریباً روشن ساخته که به دنبال اهداف انقلابی است و نه توسعهای و فارغ از گرایش سیاسی رئیسجمهور آینده، هدف ایران نه عادیسازی روابط با آمریکا که مدیریت درگیری با این کشور است. برایناساس، سریعالقلم، پاسخگویی به پرسشهای ذیل را برای طرفهای ایرانی و آمریکایی ضروری میداند. از نگاه او، طرف ایرانی باید به این پرسشها پاسخ دهد: آیا ایران توان تأمین همزمان نیازهای اقتصادی خود و سرپیچی از غرب را دارد؟ آیا کاهش رشد اقتصادی ایران، این کشور را در دستان چین قرار میدهد؟ همچنین، طرف آمریکایی نیز باید به این سه پرسش پاسخ دهد: آیا آمریکا به دلایل ژئوپلیتیکی یا اقتصادی به رابطه دگرگونشده با ایران نیاز دارد؟ آیا آمریکا از سرپیچی ایران، سود (اقتصادی و ژئوپلیتیکی) میبرد؟ آیا آمریکا برای تقابل با ایران به سیاستی ورای مهار صرف نیاز دارد؟
در پایان، سریعالقلم پیششرطهای ششگانه ذیل را برای یک تحول استراتژیک در روابط میان ایران و آمریکا ضروری میداند:
- ضرورت گفتگو (و حل) همه مسائل موجود به عنوان پیششرط برقراری ترتیبات بادوام میان دو کشور؛
- ضرورت ارزیابی مجدد دو کشور از موقعیت و پیشفرضها؛
- داشتن ارزیابی عینی از تواناییهای بلندمدت و میانمدت یکدیگر؛
- ضرورت تنوعبخشی به روابط خارجی توسط طرف ایرانی؛
- داشتن نقشه راه بلندمدت با هدف ایجاد رابطهای سازنده و پایدار.
https://www.mei.edu/publications/role-algorithms-persistent-us-iranian-impasse
5965
نویسنده: محمود سریعالقم
۱۲:۴۴ ,۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰