
هنگامی که ترامپ به قدرت رسید، در تاریخ معاصر آمریکا رئیس جمهوری مشابه او وجود نداشت، و به همین دلیل رسانههای آمریکایی برای درک بهتر او به مقایسه او با دیگر رهبران جهان روی آوردند، از جمله از چهرههای راست رادیکال اروپایی مثل ویکتور اوربان و ماری لوپن، تا چهرههای پوپولیست مثل رودریگو دوترته رئیس جمهور فیلیپین. یکی از افرادی که بسیار در این مقایسهها ذکر میشد محمد احمدینژاد ششمین رئیس جمهور ایران بود.
مقایسه احمدینژاد و ترامپ در آغاز ریاست جمهوری این دو خیلی جای تعجب نداشت: هر دو چهرهای پوپولیست بودند که به جناح راست کشور خود تعلق داشتند ولی در عین حال وابستگی زیادی هم به جناح خود نداشتند و چهرهای نبودند که در سیستم سیاسی کشور خود نفوذ زیادی باشند، و جذابترین ویژگیشان برای هوادارنشان همین عدم تعلق به جناحها و گروههای قدرتمند در کشورشان بود. هر دو همچنین با استفاده از زبان غیرمعمول و اتخاذ مواضع رادیکال به وضوح نشان میدادند که به چارچوبهای سیاسی پایبند نیستند. هر دو همچنین تا حد زیادی رویکردی فردی به توانایی خود داشتند و نیازی به پیروی از توصیههای متخصصین نمیدیدند (مثلاً هنگامی که احمدینژاد میگفت که من خودم کارشناس ارشد هستم و وقتی ترامپ میگفت که «بهترین مغز» را دارد).
بهرغم این مسئله، اگر این دو را نه در مقام رئیس جمهور بلکه پس از پایان ریاست جمهوری با یکدیگر مقایسه کنیم، میبینیم که وضعیتی بسیار متفاوت دارند. ترامپ بهرغم شکست در دور دوم انتخابات، شکستی که با از دست کنگره هم همراه بوده، همچنان نفر اول حزب جمهوریخواه است و اگر اراده حضور در انتخابات 2024 را پیدا کند احتمالاً به راحتی در انتخابات مقدماتی پیروز خواهد شد. اما احمدینژاد عملاً از سیاست ایران حذف شده است و حضورش تنها به اظهارنظر گاه به گاه محدود شده است. همه سیاستمداران جمهوریخواه که مشتاق به ادامه حضور در صحنه هستند، چه از داوطلبان ریاست جمهوری مثل مایک پمپئو و تد کروز و نیکی هیلی گرفته تا افرادی که برای فرمانداری، نمایندگی مجلس، و سناتوری اقدام میکنند تلاش میکنند خود را به ترامپ نزدیک نشان دهند و حمایت او را جلب کنند، ولی اکثر وزرای احمدینژاد هنگام ثبت نام در انتخابات از او تبری میجستند.
دلیل این امر واکنش متفاوت سیستم سیاسی آمریکا و ایران به این دو چهره است. ترامپ در طول ریاست جمهوری خود به تدریج بر حزب جمهوریخواه تسلط مطلق یافت. بهتدریج چهرههای مخالف ترامپ یا کاملاً تغییر موضع دادند و مطیع او شدند (مثل تد کروز یا لیندزی گراهام) یا از رهبری حزب یا کلاً از قدرت حذف شدند (مثل باب کورکر یا لیز چینی). برخلاف ترامپ، احمدینژاد موفق نشد به سیستم سیاسی ایران تسلط پیدا کند. برخلاف ترامپ که موفق شده بود یک فرد وفادار به خودش و نه حزب جمهوریخواه را به مقام مدیرکل اطلاعات ملی آمریکا منصوب کند (جان رتکلیف)، احمدینژاد هرگز موفق نشد که حیدر مصلحی را که باب میلش نبود و به او وفاداری شخصی نداشت از وزارت اطلاعات برکنار کند. جمهوریخواهان همچنین از فرصت استیضاح دوم ترامپ استفاده نکردند و او را از نامزد شدن دوباره در انتخابات محروم نکردند، اما شورای نگهبان تاکنون دوبار صلاحیت احمدینژاد را رد کرده است و او را از شرکت در انتخابات محروم.
حزب جمهوریخواه تاکنون نسبت به حذف ترامپ اقدام نکرده است چون پس از همه فراز و نشیبها محبوبیت ترامپ بین رایدهندگان جمهوریخواه افت نکرده است و او بین پایگاه رای این حزب بیش از 80 درصد محبوبیت دارد. برخلاف آمریکا، سیستم سیاسی در ایران وابستگی چندانی به افکار عمومی ندارد و مثلاً شورای نگهبان خود را دبرابر افکار عمومی به شکل مستقیم پاسخگو نمیداند. البته در ایران نظرسنجی علمی به میزان کافی رایج نیست و ما حتی نمیدانیم که احمدینژاد پس از ترک قدرت تا چه محبوبیت خود را از دست داده یا بر آن افزوده است.
اما در نهایت مقایسه احمدینژاد و ترامپ ما را متوجه اهمیت سیستم سیاسی میکند. این دو سیاستمدار هر دو یک «تیپ» هستند، اما حضورشان در دو سیستم متفاوت منجر به دو سرنوشت سیاسی بسیار متفاوت شده است.
نویسنده: علی نظیفپور
۱۸:۳۵ ,۲۳ خرداد ۱۴۰۰